"ش" به او زنگ زد و گفت : کار اش دارد و باید ببیند اش ، ولی "ش" که هیچ وقت زنگ نمی زد همیشه پیام می داد آمد به دیدن اش ، گفت : برویم به همان راه همیشگی . رفتند. ولی آنجا که راه همیشگی نبود ! اصلا راه همیشگی یی وجود نداشت، هر وقت همدیگر را دیده بودند جاهای مختلف بود. راهِ همیشگی ، آن راهی که هیچ وقت وجود نداشت طی شد . در راه ِ برگشت "ش" گفت: بیا برویم به خانه ات در همان کوچه همیشگی، کدام خانه ؟ کدام کوچه ی همیشگی؟ چرا برای "ش" همه چیز "همیشگی" بود ولی برای بخشی از یک داستان
[قسمتی از یک داستان]
همیشگی ,راه ,ش ,، ,وقت ,ولی ,راه همیشگی ,که هیچ ,اش ، ,هیچ وقت ,برویم به
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت